عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : پنج شنبه 23 مرداد 1393
بازدید : 302
نویسنده : آرش

داستان اموزنده و جالب محل دقيق ضربه !، پند کشيش، برادران مهربان

داستان جالب (محل دقيق ضربه !)http://manooooto.persiangig.com/image4/555%20www.tabriz-patoogh.blogfa%20(5).jpg

مهندسي بود که در تعمير دستگاه هاي مکانيکي استعداد و تبحر داشت. او پس از30 سال خدمت صادقانه با ياد و خاطري خوش باز

نشسته شد. دو سال بعد، از طرف شرکت درباره رفع اشکال به ظاهر لاينحل يکي از دستگاه هاي چندين ميليون دلاري با اوتماس
گرفتند. آنها هر کاري که از دستشان بر مي آمد انجام داده بودند و هيچ کسي نتوانسته بوداشکال را رفع کند بنابراين، نوميدانه به او
متوسل شده بودند که در رفع بسياري از اين مشکلات موفق بوده است.
 
براي ديدن ادامه مطلب اينجا را کليک کنيد



:: موضوعات مرتبط: داستان های کوتاه آموزنده، عبرت آموز, جذاب و خواندنی , ,
تاریخ : پنج شنبه 23 مرداد 1393
بازدید : 237
نویسنده : آرش

داستان کوتاه سليمان و مورچه عاشق, داستان کوتاه در را برويم باز ميکنه, يه آشي برات بپزم

داستان کوتاه (سليمان و مورچه عاشق)http://s5.picofile.com/file/8135023926/01.jpg

 روزي حضرت سليمان مورچه اي را در پاي کوهي ديد که مشغول جابجا کردن خاک هاي پايين کوه بود. از او پرسيد: چرا اين همه سختي را متحمل مي شوي؟ مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر اين کوه را جابجا کني به وصال من خواهي رسيد و من به عشق وصال او مي خواهم اين کوه را جابجا کنم. حضرت سليمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشي نمي تواني اين کار را انجام بدهي. مورچه گفت: تمام سعي ام را مي کنم… حضرت سليمان که بسيار از همت و پشت کار مورچه خوشش آمده بود براي او کوه را جابجا کرد. مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدايي را شکر مي گويم که در راه عشق، پيامبري را به خدمت موري در مي آ ورد…
تمام سعي مان را بکنيم، پيامبري هميشه در همين نزديکي ست… 
براي ديدن ادامه مطلب اينجا را کليک کنيد



:: موضوعات مرتبط: داستان های کوتاه آموزنده، عبرت آموز, جذاب و خواندنی , ,
:: برچسب‌ها: داستان کوتاه سليمان و مورچه عاشق, داستان کوتاه در را برويم باز ميکنه, يه آشي برات بپزم ,
تاریخ : پنج شنبه 23 مرداد 1393
بازدید : 250
نویسنده : آرش

داستان جالب وقت رسيدن مرگ، داستان من و خدا

داستان جالب (وقت رسيدن مرگ)

نشسته بود داشت تلويزيون ميديد که يهو مرگ اومد پيشش …
مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت …
مرده يه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بيخيال ما بشو بذار واسه بعدا …
مرگ : نه اصلا راه نداره. همه چي طبق برنامست.طبق ليست من الان نوبت توئه
مرده گفت : حداقل بذار يه شربت بيارم خستگيت در بره بعد جونمو بگير …
مرگ قبول کرد و مرده رفت شربت بياره…
توي شربت 2 تا قرص خواب خيلي قوي ريخت …
مرگ وقتي شربته رو خورد به خواب عميقي فرو رفت…
مرده وقتي مرگ خواب بود ليستو برداشت اسمشو پاک کرد نوشت آخر ليست
و منتظر شد تا مرگ بيدار شه …
مرگ وقتي بيدار شد گفت : دمت گرم داداش حسابي حال دادي خستگيم در رفت !
بخاطر اين محبتت منم بيخيال تو ميشم و ميرم از آخر شروع به جون گرفتن ميکنم !
نتيجه اخلاقي: 


براي ديدن ادامه مطلب اينجا را کليک کنيد


:: موضوعات مرتبط: داستان های کوتاه آموزنده، عبرت آموز, جذاب و خواندنی , ,
:: برچسب‌ها: داستان جالب وقت رسيدن مرگ , داستان من و خدا ,
تاریخ : پنج شنبه 23 مرداد 1393
بازدید : 228
نویسنده : آرش

داستان آموزنده لوح زندگي

لوح زندگي را چگونه بخوانيمhttp://s1.picofile.com/file/7641172040/73643532_amin3sms_ir.jpg
مرد ثروتمند بدون فرزندي بود که به پايان زندگي‌اش رسيده بود
کاغذ و قلمي برداشت تا وصيتنامه خود را بنويسد:
((تمام اموالم را براي خواهرم مي‌گذارم نه براي برادر زاده‌ام هرگز به خياط هيچ براي فقيران.))
اما اجل به او فرصت نداد تا نوشته اش را کامل کند
و آنرا نقطه گذاري کند . پس تکليف آن همه ثروت چه مي‌شد ؟
برادر زاده او تصميم گرفت ، آن را اينگونه تغيير دهد:
«تمام اموالم را براي خواهرم مي‌گذارم ؟ نه !
براي برادر زاده‌ام . هرگز به خياط . هيچ براي فقيران . »
خواهر او که موافق نبود آن را اينگونه نقطه‌گذاري کرد :
«تمام اموالم را براي خواهرم مي‌گذارم.
نه براي برادر زاده‌ام . هرگز به خياط . هيچ براي فقيران . »
خياط مخصوصش هم يک کپي از وصيت نامه را پيدا کرد
و آن را به روش خودش نقطه‌گذاري کرد: 
براي ديدن ادامه مطلب اينجا را کليک کنيد



:: موضوعات مرتبط: داستان های کوتاه آموزنده، عبرت آموز, جذاب و خواندنی , ,
:: برچسب‌ها: داستان آموزنده لوح زندگي ,

صفحه قبل 1 ... 11 12 13 14 15 ... 16 صفحه بعد

ن داستان های جالب, جالب ترین داستان ها, جدیدترین داستا نها, جدیدترین داستان ها, جدیدترین داستان های کوتاه, خنده دار ترین داستان ها, خواندنی ترین داستان ها, داستان بسیار جالب, داستان بسیار جالب و خواندنی " راننده اصفهانی ", داستان بهلول, داستان, داستان جالب, داستان جدید, داستان خنده دار, داستان خواندنی, داستان راننده اصفهانی, داستان زیبا, داستان سرکاری, داستان قشنگ, داستان های آموزنده, داستان های بسیار جالب, داستان های بسیار زیبا, داستان های, داستان های جذاب, داستان های خواندنی, داستان های خیلی جالب, داستان های پر مفهوم, داستان کوتاه, داستان کوتاه بسیار جالب, داستان کوتاه بهلول عاقل, داستان کوتاه, داستان کوتاه, داستان کوتاه جالب, داستان کوتاه جدید, داستان کوتاه خنده دار, داستان کوتاه خواندنی, داستان کوتاه خیلی قشنگ, داستان کوتاه عبرت آموز, داستان کوتاه قشنگ, داستان کوتاه معنی دار, داستان کوتاه و جالب از بهلول, داستان کوتاه پند آموز, داستانهای پند آموز, داستانک, داستانک بهلول, داستانک جالب, داستانک جدید, داستانک خنده دار, داستانک عبرت آموز, داستانک معنی دار, داستانک مفهوم دار, داستانک پند آموز, داسنان های فوق زیبا, راد اس ام اس, سری جدید داستان های, سری جدید داستان های جالب, سری جدید داستان های عبرت آموز, سری جدید داستان های کوتاه ، جالب و خواندنی جدید, مجموعه داستان های بهلول, مجموعه داستان های جالب, گلچین داستان های بسیار خواندنی, گلچین داستان های سرکاری, داستان آموزنده جدید, داستان بسیار زیبا, داستان جالب, داستان جدید, داستان های آموزنده, داستان های آموزنده جدید, داستان های آموزنده و جالب, داستان های بسیار زیبا, داستان های, داستان های جالب و جدید, داستان های زیبای خواندنی, داستان های کوتاه, داستان های کوتاه جدید, داستان کوتاه, داستان کوتاه جالب, داستان کوتاه جدید, داستان کوتاه خواندنی, داستان کوتاه و آموزنده جدید, داستانک, داستانک جالب, داستانک جدید, داستانک زیبا, داستان رفتگر, داستان جذاب, داستان جالب تحمل آمپول, داستان یک روحانی با ۷ دختر, داستان امپول, داستان کوتاه زندگی, روفتگر, داستان جدید و جذاب امپول زدن, داستان غمگین, داستان های امپولی جدید زیبا, داستان زیبای گنج و غلام, آمپول, داستان جالب یک روحانی, داستان کوتاه نجات زندگی, داستان امپول جدید, داستان یک روحانی با دختر!, داستانهای زیبا و خواندنی و تاثیرگذار, رفتگر غمگین, دختر و بچه در باران, داستان کوتاه برای عکاسی, داستان+جدید, دستانهای واقعی, داستان های جالب درد امپول, داستان کوتاه عکاسی, داستان بدحجاب, داستان کوتاه زندگی زیبا, داستان جدید خیلی حشره, امپول داستان جدید, داستان درداپول, داستان کوتاه نجات, دردآمپول, دختر بچه در باران, داستان جالب امپول, داستان جالب از امید, داستانک زیبا روحانی, دزد کییست, داستان غمگین معجزه کر, داستان شیطان و آبرو, داستان بد حجاب, داستانهای واقعی دزد, جدیدترین داستان امپول زدن من, خدا در عکاسی, داستان آمپول, داستان جالب دزد کیست, داستان دزد کیست؟, داستان های جدید از آمپول, داستانهای کوتاه جالب برای عکاسی, ﻋﮑﺎﺳﯽ ﻭ ﺧﺪﺍ, dastannak.blogsky.com/.../داستان-کوتاه- ... داستان کوتاه نجات زندگی, داستان تاثیر قرآن, داستان زیبا رفتگر, کودکان گمشده جدید, داستان توهم قفل, مسابقه جذاب و كوتاه, داستان آموزنده دزدی, کلام کوتاه وجالب, داستان های اموزنده بدحجابی, داستان مرد رفتگر داستانهاي شهين خانم, داستانهای خیالی جذاب خانم مهندس, داستان های انگلیسی آموزنده, داستان های شهین خانوم, داستان هاي شهين, داستانهای کوتاه و اموزنده عربی, داستان کوتاه عربی اموزنده, داستان حضرت عیسی ازدواج مادر پیرزن, پندهای کوتاه کامل وینستون چرچیل, داستان های شهین خانم, شکر کوتاه کرگدن داستان عشق مازوخیسمی, داستان پروستات, داستان مازوخیست, داستانهای مازوخیستی, مشکل زناشویی انیشتین, نتایج کار خدایان یونان, داستان زناشویی لیلا, احتمال حاملگی قبل ازبلوغ, زمان رشد موها زهار, دسته بندی سن دختران, داستان خصوصی زناشویی, داستان زنان مازوخيسم, داستان مازوخيسم, داستان پستان, داستان مردی که مشکی پوش بود, داستان اسپرم همسرم, داستان کوتاه برای جنین, دانستنیهای مفیدوکوتاه زناشویی, رویش پستان, داستانهای دوست یابی, داستان کوتاه انحرافی, ایا بعد از یقط دوباره باردار میصم, دانستنی شیطان, داستان انحرافات جنسی, زهار, داستان هیجان انگیز زناشویی, داستان زناشويي واقعي, داستان زناشویی زن ومرد, داستان مازوخولیست, کارهای کوچک با عشق بزرگ, قرص های مونوفاز, داستان عبرت آموز غسال و جوان, داستان کوتاه درباره تفکرمثبت, داستان کوتاه ازدواج موفق, مشکل اصلی جامعه, قصه ای زناشویی, داستان های مازوخسیم , داستان فرشته و شاعر, استحمام بعد از سقط, حاملگی چگونه اتفاق می افتد, داستان خرید سینه بند, داستان باسن خیس, داستان های یادگارخواهی, انیمیشن متحرک بلوغ, داستان کوتاه انحرافی زناشویی, دانستنیهای پدران در دوران بارداری, داستانهای حاملگی, داستان پستان شیرده, داستان کوتاه بیضه داستان جدید, داستان های جدید, داستان های زیبا و آموزنده, داستان باحال, داستان کوتاه اموزنده جدید, داستانهای آموزنده و جالب, داستان اموزنده و جالب, داستانهای جدید, داستان کوتاه آموزنده, داستانهای زیبا و آموزنده, داستان های کوتاه آموزنده و زیبا, داستانهای جالب, داستان زیبا و آموزنده, داستانهای کوتاه آموزنده و جالب, داستان جديد, داستان های جالب و آموزنده, داستان های آموزنده و زیبا, داستان جالب و اموزنده, داستان آموزنده, داستان کوتاه آموزنده جالب, چادر, داستانهای کوتاه آموزنده, داستان کوتاه اموزنده, داستان های کوتاه اموزنده و جالب, داستان خیلی کوتاه, داستان های اموزنده و زیبا, داستان اموزنده, داستان های کوتاه و آموزنده جدید, داستانهای جالب و آموزنده, داستان اموزنده جدید, داستان های کوتاه آموزنده, داستانهای آموزنده, داستان های کوتاه آموزنده جدید, داستانهای زیبا و اموزنده, قصه های جدید, داستانهای بسیار زیبا, داستانهای اموزنده, داستان جالب جدید, داستانهای کوتاه اموزنده, داستان كوتاه جديد, داستان اعتماد, داستانهای کوتاه جدید, داستان های کوتاه بسیار زیبا و آموزنده, داستان کوتاه معنی دار, داستان های خیلی زیبا, داستان های کوتاه و آموزنده, داستان کوتاه اموزنده و زیبا, داستان من و خدا, داستانک های جدید, داستان کوتاه بسیار زیبا,

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 9
بازدید ماه : 11
بازدید کل : 32298
تعداد مطالب : 79
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

RSS

Powered By
loxblog.Com